در میانه کویر، جایی در مرکز جغرافیایی ایران، ساعتی بنا شده که نهتنها زمان را نشان میدهد، بلکه گویی روح فرهنگ و تاریخ یک ملت را در خود تکرار میکند. برج ساعت مارکار یا آنطور که برخی نامیدهاند، گاهنمای فردوسی، تنها یک ابزار سنجش زمان نیست؛ بلکه نمادی است از تقدیر یک ملت از فرهنگ، زبان و هویت خویش. این برج که بخشی از مجموعه تاریخی-فرهنگی مارکار در یزد است، حامل پیامی است که قرنهاست در جان ایرانیان جاری است: فرهنگ، ادبیات و زبان، اساس پایداری ملیاند.
چرا «گاهنمای فردوسی»؟
برج ساعت مارکار در سال ۱۳۱۳ شمسی ساخته شد؛ همزمان با جشنهای هزارمین سال تولد فردوسی، شاعر حماسهسرای ایران. در این سال، دولت وقت ایران مراسمهای متعددی را برای بزرگداشت فردوسی برگزار کرد، و چهرههایی همچون پشوتنجی مارکار نیز، که در هند میزیست اما دل در گرو فرهنگ ایران داشت، این بزرگداشت را نه صرفاً یک اتفاق فرهنگی، بلکه وظیفهای ملی و هویتی میدانستند.
ساعتی که در دل برج مارکار نصب شد، به افتخار فردوسی تنظیم گردید و نام «گاهنمای فردوسی» به آن اطلاق شد. این نامگذاری، صرفاً احترام به یک شاعر نبود؛ بلکه اعترافی بود به نقش شاهنامه در حفظ زبان فارسی، وحدت ملی و شکلگیری هویت ایرانی در دورانهای پرآشوب تاریخی.
برج ساعت مارکار؛ ساعت زمان، نماد فرهنگ
این برج با معماری ساده اما دقیق، درست در نقطه مرکزی ایران ساخته شد. ساعت آن سالهاست با دقت میتپد، اما فراتر از کارکرد فنی، به نمادی از نظم، دانایی و پایداری فرهنگی بدل شده است. در دورهای که ایران بهدنبال تجدد و بازتعریف هویت خود در عصر نوین بود، ساخت این برج و انتساب آن به فردوسی، تلنگری بود بر این نکته که بدون زبان و ادبیات کلاسیک، هیچ نوسازیای پایدار نخواهد ماند.
پیوند فردوسی با هویت ایرانی
فردوسی، با سرودن شاهنامه، نهتنها زبان فارسی را از تهدید فراموشی نجات داد، بلکه اسطورهها، اخلاقیات، و حکمت ایرانی را در قالبی فاخر به نسلهای آینده سپرد. شاهنامه، حافظ روح ایران در برابر بیگانگی فرهنگی بود. گاهنمای فردوسی نیز با ایستادگی بیصدا و حضور نمادینش در قلب یزد، یادآور همین پایداری است؛ تداوم فرهنگ در گذر زمان.
مارکار، فردوسی، و یک نگاه مشترک
پشوتنجی مارکار، نیکوکار زرتشتی پارسی، همچون فردوسی، باوری عمیق به فرهنگ ایران داشت. هرچند قرنها میانشان فاصله بود، اما هر دو از جنس همان «فرهنگباوران خاموش» بودند؛ کسانی که در سکوت و عمل، برای اعتلای هویت ایرانی کوشیدند. برج ساعت مارکار، ترجمان معماریشدهی همین باور است.
نتیجهگیری: زمان میگذرد، فرهنگ میماند
گاهنمای فردوسی، تنها یک برج ساعت در یزد نیست؛ نشانی است از ادای احترام یک ملت به ریشههایش. هر بار که عقربههای این ساعت حرکت میکنند، گویی زمزمهای از شاهنامه در فضا طنین میاندازد:
«بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی»
در روزگاری که فراموشی هویت و زبان، یکی از خطرات بزرگ برای جوامع است، این برج یادآور آن است که تا زمانی که فرهنگ و ادبیات در قلب ما تپندهاند، زمان به نفع ما خواهد چرخید.